۸/۲۳/۱۳۸۸

شیر محمد اسپندار


موسیقی بلوچستان شامل دو فرم اصلی و مهم است که یکی لیکو و دیگری ذهیروک نامیده می شود .

لیکو : از شاخص ترین مقام های موسیقی بلوچی (سرحد) در ایران مقام لیکو ست که اشعار این مقام راست کار ما ناجورهاست، یعنی بیان غم و احوالات هجران. فرم های دیگری از موسیقی بلوچی مانند لیلو (لالایی) یا موتک (مویه) و یا آوازهای کار و ترانه های دیگر بلوچان مشتق از کیفیت همین مقام می باشد. لیکو انواع گوناگونی دارد که هریک مختص به یک منطقه یا ناحیه و یا تیره ای خاص است، مانند لیکوی دلگانی که به منطقه ی دلگان از توابع ایرانشهر تعلق دارد. اشعار این مقام یک بیت موزون و قافیه دارست که دارای مصراع های ده هجایی با مضامین عاشقانه است .

ذهیروک : یکی دیگر از فرم ها و مقامات موسیقی بلوچی ذهیروک است که موسقی اصلی ناحیه مُکران می باشد و دارای انواع مختلف است، نظیر ذهیروک جَبلی که در نواحی کوهستانی بلوچستان نواخته می شود. اشعار این مقام نیز مانند لیکو دربر دارنده ی احوالات هجران و اندوه های انسان است .

ذهیروک و لیکو شناسنامه ی فرهنگی قوم بلوچ ماست رفقا ...

این مقدمه ی دست و پا شکسته رو بهتون گفتم چون قصد دارم ساز این ناحیه رو بهتون معرفی کنم که اگر باهاش بتونید رابطه برقرار کنید، دنیاتون چراغون می شه و اگر هم نتونستید، باز هم ما تنها می مونیم و دنیای چراغون خودمون و حوضمون و یه عالمه دخترایی که محل سگ به ماها نمی ذارن .

دونلی : این ساز که با نام های دو نی یا دو نای نیز شناخته می شود از خانواده ی نی بوده و اصلی ترین ساز موسیقی نواحی و مقامی بلوچی ست. دونلی شامل دو نی بوده که نوازنده هردو را هنگام نواختن در دهان خود قرار می دهد. این ساز دو جنس مذکر و مونث دارد که نی مونث اندکی پایین تر از نی مذکر در دهان قرار می گیرد، همچنین شش سوراخ نی مذکر هنگام نواختن از محل دمیدن مورد استفاده قرار می گیرد و نی مونث که وظیفه ی همخوان را بر عهده دارد تنها سه سوراخ آن گاهی از محل دمیدن مورد استفاده قرار می گیرد .

بعد از تمام این مقدمه ها و معرفی های نصفه و نیمه نوبت می رسه به نوازنده ی این ساز که نامش با نام فرهنگ بلوچی گره خورده. پس خوب دقت کنین رفقا :

شیر محمد اسپندار : در سال 1310 در شهر بمپور بلوچستان به دنیا آمد و در سن شش سالگی شروع به یادگیری نی (تک نی) نمود. او در اوج جوانی به ایالت سند پاکستان سفر کرد و مدت پانزده سال در آنجا زندگی کرد و نحوه ی نواختن دونلی را نزد یکی از مشهورترین دونلی نوازان پاکستان به نام جُمل شاه فراگرفت و در سال 1337 با کوله باری از تجربه به ایران بازگشت و در همان منطقه ی بمپور به کشاورزی مشغول شد. شیر محمد در فستیوال ها و جشنواره های بین المللی زیادی شرکت کرد و همگان را از هنر خارق العاده اش در نواختن این ساز غیر معمول متحیر کرد. وی موفق به دریافت دکترای افتخاری موسیقی سنتی از دستان ژاک شیراک رییس جمهور وقت فرانسه گردید و در ایران نیز دیپلم افتخار مقام نوازی را کسب کرد. از وی تنها یک آلبوم به نام موسیقی بلوچستان ( موسسه ی ماهور ) منتشر شده و در بازار موجود است. در دی ماه 1386 سیل وحشتناکی استان بمپور و خانه ی اسپندار را ویران می کند و دونلی اش را زیر خروارها گل و لای مدفون می سازد. وی در مصاحبه ای در این رابطه چنین می گوید :

خانه 60 متری که قرار بود توسط بنیاد مسکن و سازمان بهزیستی ساخته شود در طول این مدت تا مرحله ی سیمان کاری رسیده ولی نیمه کاره رها شده بود تا اینکه بالاخره حدود 40 روز قبل با مبلغی که قرض کرده بودم این خانه نیمه کاره را به پایان رساندم و پس از 20 ماه، از چادر نشینی نجات پیدا کردم. او در ادامه افزود: پس از آن سیل مشهور منطقه بمپور که خانه ام را کاملا ویران کرده بود با کمک برخی دوستان اتاقک گلی 10 متری کوچکی در کنار همین چادری که در آن زندگی می کردیم ساختم تا شب ها را در آن به صبح برسانیم.

شیر محمد آینده ی این هنر را بسیار ناامید کننده می بیند و در این رابطه نیزگفته :

من حدود دو سال است که دیگر خانه نشین شده ام و دیگر برنامه موسیقی که بتوانم در آن حضور داشته باشم در اینجا برگزار نمی شود. ریشه موسیقی غنی محلی این سرزمین مانند دریاچه هامون دارد آرام آرام می خشکد و نمی دانم با این وضعیت عاقبت هنر مملکت مان چه خواهد شد. این هنرمند همچنین تصریح کرد: آخرین اجرای خارجی من مربوط به 2 سال قبل در استانبول می شود؛ در آن برنامه هم مانند سایر اجراهای خارجی که در تمام این سال ها داشته ام به واسطه اجرای موسیقی سیستان و بلوچستان بسیار مورد احترام و تشویق قرار گرفتم اما نمی دانم چرا توی مملکت خودم این احترام و تشویق نسبت به موسیقی محلی و مقامی ما وجود ندارد.

رفقا، شیر محمد اسپندار تنها دونلی نواز زنده در ایران و حتی در جهان است که تندیسی از وی به همراه دونلی اش در موزه ی تهران به یادگار از وی باقی ست و باقی خواد ماند .

بیاین نقل خاطره ای رو از زبان خودش باهم بخونیم :

بيست سال تنها نوازنده دونلي در ايران بودم. سال دوم دبستان، فرار كردم پاكستان مادري نداشتم كه مرا به درس خواندن تشويق كند. از شش سالگي ني مي زدم. پدرم گفت به جاي اين كه بنشيني يك گوشه و ني بزني برو درس بخوان. مرا فرستاد كلاس اول ابتدايي. اما نامادري ام مي گفت: بي سواد باشي و كار كني بهتر است. پدرم ديگر نگذاشت كلاس دوم را بخوانم. من هم طاقت نياوردم و فرار كردم پاكستان.

هر چه پدرم گفت گم مي شوي . گفتم: گم باشم (شوم) بهتراست تا اينجا (باشم).18 - 17 سالم شد كه رفتم يك رستوران ديدم مردم دور يك نفر جمع شدند كه دو ني مي نوازد. خيلي خوشم آمد گفتم بده من هم يك نگاهي بكنم. گفت من هندوام،‌ تو مسلماني. ني ام را نمي دهم تو به دهانت بزني. بيا برويم بازار يكي برايت بخرم. رفتيم بازار تا برايم دو ني خريد. شروع كردم به نواختن انگار كه قبلا همه آهنگ ها را تمرين كرده بودم. بعد چند سال خوب قابل شدم تا اين كه سيد بزرگي در پاكستان مرد. اسمش جُمل شاه بود. در پاكستان به او سيد شاه مي گويند. مردم هر شب جمعه سر قبر او مي رفتند و ني نوازي مي كردند. براي جمل شاه مسابقه اي گذاشتند كه همه ني بزنند. من تمام آهنگ هاي پاكستاني ها را زدم. اما وقتي بلوچي خودمان را نواختم، هيچ كدام از آنها نتوانستند مثل من بزنند. نفر اول شدم هفت هزار(روپيه) پاكستاني بردم؛ آن زمان كه بيست كيلو آرد گندم پنج هزار روپيه بود.

چهار پنج بار ديگر هم مسابقه دادم كه همه را برنده شدم. همه ني نوازان گفتند ما ديگر شركت نمي كنيم وقتي همه را اسپندار برنده مي شد ما براي چي بياييم. گفتم باشد ديگه شركت نمي كنم. تا اين كه سال 1337 برگشتم وطن. آن موقع مردم من را لو داده بودند كه اسپندار دو ني خوب مي نوازد و همه من را مي شناختند. بعد چند سال دعوتم كردند به جشن دربار . گفتم فرار مي كنم و دوباره مي روم پاكستان. دوستانم گفتند چرا فرار كني؟ اينجا زن گرفتي، بچه داري، زمين داري تا اينكه انقلاب اسلامي شد. بعد از آن شروع كردم به ني نوازي در جشنواره ها. تا حالا هم به كشورهايي چون فرانسه، پاناما، اكوادور، كاراكو، انگلستان، هند و آلمان رفتم و ني زده ام.

دو نلي ساز ايراني بوده. اما وقتي كه من برگشتم وطن هيچ كس آن را نمي زد. ما يك عده بلوچ در پاكستان داريم و يك عده در ايران. البته در پاكستان بلوچ نبوده همه از ايران رفتند. در زمان ابدالي ها پايتخت بلوچ كرمان بود بعد از دعواي شديدي فرار مي كنند به پاكستان و از زمان احمد شاه يا نادر شاه در آنجا سكونت مي كنند. عده كمي هم در ايران ماندند. ساز دو ني هم با آنها به پاكستان رفت و در ايران فراموش شد. من دوباره آن را آوردم ولي اين ساز بيگانه شده بود. بلوچ ها هم حالا ديگر در كرمان با اين ساز بيگانه اند.

هندوستان هم تعدادي بلوچ دارد. يكي شان همان هندويي بود كه دو ني برايم خريد، همان آدمي كه مرا راهنمايي كرد اما هر كجاي دنيا هر كسي دو ني بنوازد بلوچ است.

فقط يك شاگرد دارم به اسم حليم آتشگر كه كارش خوب است اما خيلي مانده تا خوب بزند. در تهران، كرمان و زابل او را معرفي كردم. من ايرانشهرم و او زابل. از اينجا كه من در خانه نشستم تا خانه او 500 كيلومتر راه است. در بلوچستان همه مردم موسيقي دوست ندارند. به هنر اهميت نمي دهند. اينجا هيچ بلوچي حاضر نيست بچه اش دو ني ياد بگيرد. من هم كه هنرمندم كاري به كارشان ندارم اما آنها هيچ اهميتي به من نمي دهند. سه تا پسر دارم كه هر چه كردم هيچ كدام نواختن ياد نگرفتند. يكي شان كه حالا تهران است با او دو سال تمرين كردم اما ياد نگرفت كه نگرفت.

من دوست دارم كه دو ني نوازي ياد بدهم. به مسئولان گفتم در ايرانشهر يا هر شهر ديگري كه مي خواهيد امكانات بدهيد من درس مي دهم اما هيچ توجهي نكردند. بلوچ هاي پاكستان هم به دو ني نوازي بي توجه اند. آنجا هم دو ني نوازان قديمي همه مرده اند و چند تايي پير مرد مثل من مانده اند.

-------------------------------------

کمک گرفتم از :

ویکیپدیا برای برخی مطالب

سایت Baluchistan برای نقل خاطره از زیان خود شیر محمد

سایت خبرگذاری مهر برای مصاحبه ای با شیر محمد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر