احتمالا بارها از کسانی که دل درگرو سینما دارند و عاشقانه
آنرا در مقام معشوقی می ستایند شنیده ایم که "من عاشق این فیلمم".راز
این حرف در چیست ؟ چه چیز سبب می شود در زندگی واقعی کسی عاشق چیزی خیالی شود ؟
همین حرف را بارها خودم نیز تکرار کرده ام و بارها پیش آمده وقتی از فیلمی حرف می
زده ام سراسر وجودم شوقی یکپارچه شده و کودک وار دست هایم را تکان داده ام بی آنکه
در زمره ی عادت های معمول رفتاریم باشد . این چیز درست تعریف نشدنی درست همان راز
پنهانی ست که گفتم . 
در مورد رز ارغوانی قاهره نمی خواهم وارد بحث تحلیلی شوم .
نه قصد دارم از نگاه مستهزی وودی آلن به نظام سینمایی هالیوود بگویم و نه از
ساختارشکنی های فرمی فیلم . قصد دارم این فیلم را دقیقا با همان چشمی ببینم که
هربار سیسیلیا با آن در سالن سینما به همه ی فیلمها خیره می شد . همان مامن امنی
که او را از جهنم واقعیت پیرامونش می رهانید و بر بستر آرام رویا و تخیل جاریش می
ساخت . 
بشر شاید بسیار خوشبخت باشد که توانست سینما را خلق کند .
چیزی درست به همان عظمت و پیچیده گی که شاید پروردگارش برای خلق دنیا چنین پنداشت
. بشر موفق شد از دنیای گزنده ی واقعیت به خیال پناه ببرد . بخواهد چیزهایی را
ببیند که شاید هیچ گاه در زندگی قادر به دیدن ، درک کردن و تجربه ی آنها نداشت و
ندارد . سینما توانست گریزگاهی شود که انسان بتواند سنگینی تحمل ناپذیر بار هستی
را راحت تر تاب آورد .
چقدر تنهایی سیسیلیل را می فهمم . چقدر حجم اندوهی که بر دل
و روحش سایه انداخته بود و گریبانش را در دستان ضمخت و بی رحمش که بسیار شبیه به
دستان همسر به قول خودش گنده اش بود را می فهمم . چقدر هربار که پایش را به سینما
می گذاشت تا هوای خیال شاید کمی روحش را نوازش کند می فهمم . چه قدر وودی آلن همه
ی این شیفتگی ها را خوب فهمیده و نشان داده . چقدر میا فارو با آن چهره ی معصوم و
صدای نازنینش سیسیلیا را درخشان خلق کرده . شاید باری سیسیلیا نیز از از فارو جدا شد
، همان گونه که تام باکستر از گیل شپارد و برای خودش دنیای واقع را زیست . شاید
اوهم در دنیای واقع عاشق شد .
در انتها همیشه از خود پرسیده ام کدام انتخاب بهتر است ؟
دنیای حقیقت یا خیال ؟ اکثرا کفه ی انتخاب دومی سنگین تر بوده است . اما دنیای
خیال نیز قواعدش را همواره برمبنای تضادش با قواعد دنیای حقیقی بنیان افکنده است .
هرچقدر آنجا کثیف و نکبتی و آزار دهنده و محدود باشد .
رز ارغوانی قاهره درست ترجمان همان جمله ای ست که بارها و
بارها استفاده اش کردم . همان ممنونم سینما که هستی . 
* عنوان مطلب نام کتابی ست از صفی یزدانیان
 

 
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر