رفقا. دنیا و زندگی ایی که برای خودت می سازی، یه چاه فاضلاب عمیقه که تو توش غوطه وری و برا خودت دست و پا می زنی .
رفقا. می گن دنیا پر از امام و پیغمبرای رزرو شده ایه که اومدن تورو به هر شکلی که هست هدایتت کنن و به راه راست منحرفت کنن. ولو به زور . چون اکثرشون معتقدن که تو می تونی نجات پیدا کنی. یا اصلاً باید نجات پیدا کنی و خودت هم نمی فهمی. لازم نیست که بفهمی. فقط گوش بده حرف نزن. چون چه بخوای چه نخوای تو لیاقت بیشتر ازین رو داری. گرچه منم معتقدم که لیاقت ماها بیش از اینهاست، ولی آخه برادر، به تعالی رسیدن جای خود، تو تنهاییهات زندگی کردن و فارق از هیاهوی اغیار بودن هم جای خود، حتی تو لجن زار خود ساخته ات هم بیشتر و بیشتر غرق شدن جای خودش .
تنهایی خیلی خوبه رفقا. باور کنین. تنهایی همون چیزیه که سبب قوام اومدن و بالا رفتن تو و یگانگی تو می شه، اما اگه این روان شناسا و جامعه شناسا و نمایشنامه نویسا و پیامبرای معاصر و شعرا و دلسوزای الکی بذارن .
می دونم. می دونم، الان می خواین درِ گوشم کوس روابط اجتماعی رو بزنین و بگین که: نه آقا، این مزخرفات چیه سرهم می کنی، آدمیزاد موجودیه اجتماعی و رشد و تعالی هم اگه باشه فقط و فقط در اجتماع میسّر می شه، ولی رفقا، تکلیف اون تنهاییها چی می شه ؟! به سر اون رویارویی بی پرده شخص با خودش چی می آد ؟! به سر اون مواجهات اندوهناک فرد با خودِ واقعیش چی می آد ؟! تکلیف اون آینه هایی رو که تو جلوش وامی ایستی و به خودت فحش و ناسزا میگی رو کی روشن می کنه ؟!
رفقا. بحث من اینه که تا فرد از معبر تنهایی های پر هیاهوی خودش نگذره، محاله بتونه با هزار وصله پینه و سریشم خودشو به دنیای آدما، امام و پیغمبرا، شاعرا، نمایشنامه نویسا، روان شناسا، جامعه شناسا و بیشتر از خودت دلسوزای تو پیوند بده. باور کنین رفقا و اشتباه هم نکنین. گفتم اون الکی های معاصر به ظاهر دلسوز که فقط می خوان تو رو  به بند های خودشون و هم پیاله گی های خودشون بکشونن.
یه سری هستن که می خوان تو به هر نحوی که هست به یه چیزایی ایمان بیاری، می دونین چرا ؟ چون معتقدن تو آدم بی ایمانی هستی که تا حالا نتونستی قدمی حتی رو به جلو تو زندگیت برداری و ازین بابت حسابی و پر و پیمون خاک عالم تو سرت !
ولی فقط ما خودمون می دونیم که اینطور نیست و حرف آخر رفقا :
باور کنیدم رفقا، به جون همه ی ناجورهای عالم، که چه خوش گفت سعدی رند که:
                          گر نگهدار من آنست که من می دانم
                          شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
 
 
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر