۱/۱۹/۱۳۸۹

برای همه و بیشتر برای یار ناجورم

تو را دوست می دارم


تو را به جای همه ی زنانی که نشنا خته ام دوست می دارم

تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم

برای خاطر عطر گستره ی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم

برای خاطر برفی که آب می شود، برای خاطر عطر نخستین گل

برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رماندشان

تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه ی زنانی که دوست نمی دارم دوست می دارم .

جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک می بینم .

بی تو جز گستره ای بیکرانه نمی بینم

میان گذشته و امروز .

از جدار آیینه ی خویشتن گذشتن نتوانستم

می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم

راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می برند .

تو را دوست می دارم برای خاطر فرزانگی ات که از آن من نیست

تو را برای خاطر سلامت

به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می دارم

برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم

تو می پنداری که شکیَّ، حال آن که به جز دلیلی نیستی

تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می رود

بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم .


پل الوآر (1952 - 1895)


۱ نظر:

  1. سلام به شما ناجورها

    ممنون از شما و معرفی وبلاگ خوبتون

    از این به بعد بیشتر سر می زنم

    پاسخحذف