۴/۳۰/۱۳۸۹

علی اکبر مرادی




مدتی بود که می دیدم در باب موسیقی مقامی که یکی از برچسب های موضوعیه این وبلاگه و شاخه ای اصلی از علاقه مندی های من در موسیقی ایرانی ست اصلا مطلبی ننوشتم و حاصل این بازنگری و تفکرات روزانه بازگشتی شد برام با مطلب زیر ( البته پیشاپیش بگم این معرفی طولانی ست و ممکنه از حد حوصله خارج با شه . ) :


علی اکبر مرادی تنبور نواز توانا و برجسته ، در سال 1336 در طایفه ی گوران کرمانشاه متولد شد . او شغل معلمی را در پیش گرفت و سی سال در این راستا به همنوعان خودش خدمت کرد او دارای مدرک تحصیلات عالیه در رشته زبان انگلیسی است و به این زبان کاملا مسلط می باشد . زادگاه او از نغمات بکر و دست نخورده موسیقیاست . مرادی نواختن تنبور را از هفت سالگی نزد درویش علی میر درویشی آغاز کرد و سپس از محضر استادان بزرگ از قبیل سید ولی حسینی ، سید محمود علوی ، آقامیرزا سید علی کفاشیان و کاکی الله مراد کسب فیض نمود. وی فعالیت هنری خود را از سال 1352 در خانه ی فرهنگ و هنر کرمانشاه آغاز کرد و اولین گروه تنبور را به سرپرستی ایرج خادم به وجود آورد . بعد از انقلاب و تا سال 1359 وقفه ای کوتاه به خاطر تحصیل برایش پیش آمد واز آن به بعد به گروه تنبور شمس به سرپرستی کیخسرو پور ناظری پیوست و فعالیت خود را در گروه ادامه داد و تا سال 1372 در این گروه بود و بعد از آن از این گروه جدا شد و خودش گروهی به نام لاوک تشکیل داد و کنسرتهای متعددی در ایران با این گروه انجام داد. وی از تکنوازان برجسته گروه شمس بود . مرادی در تنبور نوازی شیوه ای خاص و سبکی مشخص دارد که او را از سایر نوازندگان تنبور متمایز می سازد وی در جهت نشر و گسترش فرهنگ و موسیقی تنبور به همراه گروه شمس به خوانندگی شهرام ناظری کنسرت های متعددی را در داخل کشور و کشورهای کانادا ، فرانسه و اسپانیا اجرا نموده است.

او بعد از جدا شدن از گروه شمس به اکثر کشورهای اروپایی سفر کرده و کنسرتهایی به همراه هنرمندانی چون پروین نمازی ، پژمان حدادی و کیهان کلهر در اروپا و کشور آمریکا اجرا کرده است و حاصل آن چندین کاست می باشد که به دوستداران موسیقی هدیه کرده است. او در ادامه فعالیتهای هنری خود چندین کاست و سی دی با نامهای : تریکه حانه ، سحرواران ( به همراهی دف احمد خاک طینت) ، سیروان ( به همراهی دف بیژن کامکار) ، مجهوری ( گروه لاوچ) ، مهر و ماه 1 و2 ( به همراهی سازهای کوبه ای پژمان حدادی) ، مقامات تنبور مجلسی 1و2 ( آموزشی) ، در آینه آسمان ( به همراهی کمانچه کیهان کلهر) ، یار آسمانی (به همراهی باغلاما اولاش ازدمیر) و اثر ماندگار و جاویدان 72 مقام که مرادی آن را در یک سی دی به دوستداران تنبور عرضه کرده است . او تنها کسی است که تنوانسته 72 مقام تنبور را اجرا نماید و در این عرصه بزرگان زیادی تلاش کرده اند مقامات تنبور را که 72 مقام می باشد اجرا نمایند ولی اگر هم انجام داده باشند کاست یا نواری از آنها وجود ندارد .
مرادی همچنین درزمینه موسیقی کردی تلاشهای بسیاری کرد و حاصل آن کاست هایی است که هم اکنون وجود دارد از جمله کاست کردانه . که آهنگ سازی و تنظیم آن را مرادی با ستار انجام داده اند و خانم پروین نمازی کار آواز آن را انجام داده اند این کاست به علت محدودیت خواننده زن در ایران پخش نگردیده و بیشتر برای کردهای خارج از کشور مورد نظر بوده است .
کاست کردانه با صدای بیژن کامکار تحت عنوان گلاریژان در ایران منتشر گردیده است. همچنین کاست در آینه آسمان وی نیزگوشه ای از موسقی کردی می باشد .
مرادی در سال 1370 در مسابقه ای تحت عنوان تارنوازان در رشته تنبور به مقام اول کشور دست یافت و موفق به دریافت دیپلم افتخار و لوح زرین و پنج مدال طلای این مسابقه شد.

علی اکبر مرادی دبیر آموزش و پرورش کرمانشاه نیز می باشد. او مدت 5 سال به دعوت اداره کل مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران در تهران به تدریس تنبور مشغول بود و هم اکنون هم در تهران کلاسهایی دارد. وی شاگردان زیادی پرورش داده و شاگردانش نیز به آموزش این ساز مشغول اند .
کاست های او عبارت اند از : تریکه حانه ، سحرواران ، سیروان ، گلاریژان ، مهجوری ، مهر وماه ، در آینه آسمان ، شور اشتیاق ، نسیم گندم زار ، مقامات مجلسی تنبور
۱و۲ ، کردانه ، سماع مستانه و یار آسمانی .

او در سال 2008 از سوی نشریه معتبر «Song lines» که در زمینه موسیقیJazz و World music در دنیا منتشر می‌شود، به عنوان یکی از پنجاه نوازنده برتر همه دوران‌ها در بخش World music انتخاب شده است .

در مورد انتخاب مرادی به این عنوان مصاحبه ای از او وجود داره که پیداش کردم و عینا در زیر آوردمش :

استاد می‌توانم بپرسم شما از طرف كدام مرجع جزو 50 نوازنده برتر هنری جهان معرفی شده‌اید؟
از طرف یك مجله معروف در انگلستان به نام سانگ لاینز كه از بین هنرمندانی كه می‌شناخته، این انتخاب را انجام داده است. ‌

چه عواملی باعث همكاری شما با اولاش ازدمیر شد؟ سبك نوازندگی ایشان، خصوصیات سازشان و یا...؟
به خاطر موسیقی‌ای كه بلد بود و به خاطر موسیقی‌ای كه موسیقی علویان تركیه است و به این موسیقی نزدیك است. ‌

بیشتر برنامه‌های شما برنامه‌های تكنوازی یا دونوازی است، چرا در راستای تشكیل یك گروه منسجم اقدام نمی‌كنید؟
راستش گروه چندین چیز می‌خواهد؛ اول اینكه حداقل برای مدت یك سال در یك‌جا مستقر باشی و دیگر آنكه كار دیگری نیز نداشته باشی، ولی متاسفانه نه می‌توانم در یك مكان ثابت باشم و نه‌اینكه اینقدر وقت دارم. ‌

به سازهای دیگری كه با تنبور همخوانی داشته باشد فكر كرده‌اید؟
راه‌هایی باید باشد. خیلی به سازهای دیگر فكر كرده‌ام مثلا‌ دودوک كه ترك‌ها به آن بالا‌بان و كردها نرم نی می‌گویند؛ ویلن‌سل و پیانو. همانطور كه عرض كردم، آن دو نفری كه همنوازی می‌كنند باید هر كدام از موسیقی طرف مقابل آگاهی نسبی داشته باشند تا بتوانند با هم تركیب شوند. ‌
یعنی ساز نوازنده دیگر هم مهم است، مثلا‌ اگر یک ساز كششی باشد، فكر می‌كنم چون تنبور كمی ‌مضرابی است احتمالا‌ بیشتر به هم می‌آیند، ولی دیدیم در ساز باغلا‌ما كه ساز تركیه‌ای است و كششی هم نیست و مضرابی است، باز هم با هم جور شدند. من فكر كنم نوع موسیقی مهم‌تر از ساز باشد.

معمولا‌ موسیقی‌هایی كه از تنبور شنیده‌ایم همراه با صدای خوانندگان محلی بهتر هستند. مگر خاصیت تنبور چیست كه با همراهی خوانندگان محلی بهتر می‌شود؟
مساله همین است. امروزه هر كسی می‌خواهد خواننده شود، می‌خواهد خواننده سنتی بشود. از كرد گرفته تا ترک ، آذری و تركمن تا بلوچ ، عرب ؛ همه . هیچ‌كس فكر نمی‌كند كه موسیقی‌های دیگر هم اهمیت دارند. به این شكل كه یك بچه كرد هم كه می‌خواهد خواننده شود، می‌رود خواننده سنتی می‌شود و هیچ‌ كس نمی‌رود موسیقی تنبور و خواندن تنبور را یاد بگیرد بنابراین آن محلی‌هایی كه ماندند و تک‌ تک در حال مرگ‌ هستند بهتر از بقیه‌اند. ‌

سازی چون گیتار و... هم می‌تواند عرفانی باشد. بگذارید سوال را به‌گونه‌ای دیگر طرح كنیم. این ساز است كه به خاطر پیشینه تاریخی، باورهای به‌جا مانده در ذهن اقوام و... جنبه عرفانی پیدا می‌كند یا نوازنده‌ای كه درآن حس عرفانی می‌دمد، یا نوع موسیقی‌ای كه اجرا می‌شود؟
این ساز همیشه همراه مردم بوده، مثلا‌ همیشه بین مردم یارستان تنبور بوده است و باوری هم بین مردم وجود داشته كه در كل موسیقی مقدس است. آنها به این ساز احترام می‌گذاشتند و این ساز هم حال خودش را به آنها داده است. ‌ من می‌گویم اگر ملودی و آهنگ عرفانی باشد با هر سازی كه نواخته شود عرفانی می‌شود و ما بر می‌گردیم به شخصیت این دو ساز؛ به خاطر قدمتی كه بین مردم دارد. شما به پدربزرگ‌تان احترام می‌گذارید و دوستش دارید اما ممكن است به پدربزرگ دوست‌تان احترام بگذارید ولی دوستش نداشته باشید. این ساز هم همین‌طور است. از دیر باز آهنگ‌هایی كه با این ساز نواخته شده برای این مردم مقدس بوده و چون این آهنگ‌ها با این ساز نواخته شده خود ساز هم مقدس است. ‌

اگر ساز دیگری به جای این ساز در میان مردم كردستان بود باز هم همین حالت عرفانی و تقدس را داشت؟
این موضوع به ملودی برمی‌گردد. اگر كلا‌م‌های یارستان یا خانقاه را یك اركستر اجرا كند آن ملودی تقدس خود را حفظ خواهد كرد ولی این كار ساده‌ای نیست كه مثلا‌ در یك خانه یك اركستر 100 نفری باشد و این سازها را بنوازد. ‌

اولین یارسانی كه تنبور نواخت از لرستان بود. این ساز چگونه از لرستان به كردستان آمده است؟
نه، كردستان و لرستان اكنون كردستان و لرستانند، آن زمان ایل‌ها در منطقه زاگرس كوچ می‌كردند از نزدیك تركیه تا خوزستان می‌رفتند. اصلا‌ در آن زمان فكر نمی‌كنم كسی هم به كس دیگری گفته باشد كرد یا لر، می‌گفتند هم ایل، هم‌عشیره و هم طایفه. ‌

در میان ملل دیگر هم سازی را می‌شناسید كه مانند دف و تنبور از جنبه قداست و عرفانی برخوردار باشد؟
من نمی‌توانم دقیقا یك جواب درست به شما بدهم ولی یقینا هست، یعنی مساله بر سر موسیقی مقدس است. به‌عنوان مثال اكنون در كلیساهای غرب هنوز ارگان نواخته می‌شود و چون با آن ساز نواهای مقدس نواخته می‌شود خود آن ساز هم مقدس می‌شود. ‌

آقای مرادی آیا در فكر انتشار كتاب نیستید؟
حقیقتش را بخواهید بیشتر به چیزهایی فكر می‌كنم كه اول باعث ماندگاری مقامات شود كه این كار را از طریق ضبط كاست انجام داده‌ام و دیگر داشتن متدی كه كارآمد باشد یعنی كتابی كه بتوان با آن آموزش داد و از آن طریق یاد گرفت. همچنین اگر كسان دیگری كه دیدگاه‌های دیگری دارند مثلا‌ از دیدگاه ادبی یا فلسفی یا روانشناسی به مساله نگاه می‌كنند اگر كتاب‌های دیگری نوشته شود حتما خوب است. ‌

آقای مرادی می‌شود مقامات را به صورت نت نوشت و آیا تاكنون كسی مبادرت به انجام چنین كاری كرده است؟
همه اینها را می‌توان نت كرد منتها بهتر است كه خوب انجام شود، حتی اگر قرار است كار متوسطی انجام شود بهتر است كه انجام نشود و كاری انجام نشود كه بعدها بفهمند مضراتش بیشتر از منفعتش بوده است. ‌

مسلما شروع هر كاری با كاستی‌هایی روبه‌رو خواهد بود كه به مرور زمان برطرف خواهد شد. نظر شما چیست؟
این كار را كرده‌اند ولی فایده نداشته است. كارهای به‌درد بخوری نیست، تجربه شده و این كار یقینا انجام می‌شود حالا‌ بنده انجام ندهم كس دیگری نهایتا اقدام می‌كند چون خوشبختانه مقامات ضبط شده و فراموش نمی‌شود. مابقی كار سختی نیست و انجام می‌شود.

موسیقی تنبور در مناطق دیگر هم صدق می‌كند؟
خوب اكنون خالصش در این منطقه مانده است، حال ممكن است چیزهایی شبیه این در بعضی از نقاط دیگر ایران هم باشد ولی اگر هم نباشد مهم نیست همه جا ارزش دارد. در بلوچستان هم اهمیتی دارد یا در تالش یا در ساری یا در هر كجای ایران. باید از همه جا جمع شود زیرا جزو موسیقی ملی ما است و همه اینها می‌شوند موسیقی ملی ایران. ‌

آقای مرادی چقدر به تغییر در شكل ظاهری ساز تنبور و نواختن آن اعتقاد دارید؟
تغییرات خود به خود در شكل ظاهری ساز و در طریق نوازندگی به‌وجود آمده است. مثلا‌ تنبوری كه ما داریم یقینا 70-60 سال پیش كاملا‌ به این شكل نبوده بلكه كم‌عمق‌تر و پهن‌تر بوده است، به‌طوری كه می‌توانستند ترك زین بگذارند و آنقدر هم بزرگ نبوده است. ‌

چه راهی را برای شناخت بیشتر این ساز در نزد مردم پیشنهاد می‌كنید و مسوولیت مردم در قبال این ساز و به‌طور كلی موسیقی چیست؟
مردم خودشان باید به فكر باشند خود جماعت مردم و موزیسین‌ها باید به این موضوع فكر كنند. مردم باید موسیقی را حمایت كنند. همانگونه كه مدرسه یا بیمارستان می‌سازند باید از موسیقی هم حمایت كنند. به‌عنوان مثال در اروپا در قرونی كه موسیقی زیر ضربه كلیسا بود مردم از موسیقی حمایت می‌كردند.

ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید استاد .

اما تحقیق در باره ی مرادی من رو تا اونجا پیش برد که نگاهی هم به دیدگاه او در باب خاستگاه زمانی ، مکانی سازش داشته باشم و در این باره مصاحبه ی دیگری پیدا کردم که اون رو هم عینا در زیر آوردم :

مطلبي به قلم شما را در جايي خواندم كه خاستگاه زماني مقام‌هاي تنبور را به دوران باستان و خاستگاه مكاني آن را به دره‌اي در اطراف رود سيروان نسبت داده بوديد. در مورد اين مساله كمي بيشتر توضيح دهيد؟

بحث در مورد سرآغاز و خاستگاه مقام‌هاي تنبور بسيار زياد است و تا امروز نظريات بسيار زيادي در اين مورد مطرح شده است. اين نظريات را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد: 1- روايت مذهبي 2- روايت حماسی. مثلا‌ در مورد مقام سرطرز دو روايت وجود دارد. در شاهنامه به يكي از اين روايت‌ها اشاره شده است. در خوان چهارم، رستم به مرغزاري مي‌رسد و درخت بيدي مي‌بيند كه از آن تنبوري آويزان است و سفره‌اي از غذاهاي رنگين در زير آن گسترده شده است. رستم بعد از خوردن غذاها، تنبور را از درخت بيد پايين مي‌آورد و شروع به تنبورزدن مي‌كند. در همان هنگام جواني زيبا و ميگسار بر رستم وارد مي‌شود كه رستم خدا را به خاطر اين نعمت هم شكر مي‌كند، ولي بعد از نواختن تنبور توسط رستم، قيافه آن جوان متغير مي‌شود و به صورت يك پيرزن كريه درمي‌آيد. از بين بردن اين پيرزن يكي از خوان‌هاي شاهنامه است كه رستم آن را به وسيله تنبور كشف مي‌كند. به عبارتي آن ديو توانايي شنيدن صداي پاك و مقدس تنبور را نداشته است.
اما روايت مذهبي مربوط به مقام سرطرز اين است كه بعد از اينكه فرشته‌ها گل آدم را سرشتند، متوجه مي‌شوند كه انسان گلي حركت نمي‌كند و روح ندارد. فرشته‌اي به نام حضرت بنيامين (يكي از چهار ملك يارستان) روح را به وسيله خواندن اين مقام در انسان مي‌دمد. كم و بيش در مورد تمام مقام‌ها چنين روايت‌هايي وجود دارد. در مورد مقام گل ودره يك روايت مذهبي با اين مضمون وجود دارد كه شخصي به نام سيد درويش در نزديكي دالا‌هو (همان مكان كنوني بابا يادگار) زندگي مي‌‌كرده است. درويش برادري به نام سيد ‌ساعين داشته است كه مي‌خواسته به حالت قهر از دالا‌هو كوچ كند و سيد درويش با خواندن مقام گل ودره او را از اين كار منصرف مي‌كند.
در ميان ايرانيان و به‌خصوص مردم كرد، كلمه‌اي به‌عنوان فر يا نين وجود دارد. مثلا‌ در ميان مردم يارستان اگر كسي فوت مي‌كرد، مردم هنگام عرض تسليت به صاحب عزا مي‌گفتند كه خدا نين اين مرحوم را از خانه بيرون نكند. يا مثلا‌ در ايران باستان هم عقيده داشتند صاحب فر ايزدي و برگزيده خدا است و در نتيجه شاهان به خاطر داشتن همين فر ايزدي احترام زيادي داشتند.
براساس يك روايت اسطوره‌ای ، جمشيدشاه ناسپاس مي‌شود كه اين باعث نگراني مردم و مراجعه آنان به جهان پهلوان، سام مي‌شود.
اما پهلوان سام به مردم مي‌گويد كه فر ايزدي را به جمشيد شاه برمي‌گرداند. اين روايت از اين لحاظ به مقام گل و دره منصوب است كه سام با خواندن اين مقام فر ايزدي را به جمشيد شاه برگرداند. (معناي فارسي گل و دره برگرداندن است)

با توجه به اينكه روايت‌ها در مورد خاستگاه مقام‌هاي تنبور فراوان است، آيا مي‌توان اين روايات را مستند دانست؟

تحقيقات مستندي كه در اين مقوله مورد بررسي قرار مي‌گيرد، فرهنگ شفاهي مردم است. فرهنگ شفاهي هم چيزي نيست كه مثل فرمول رياضي از قانون خاصي تبعيت كند. به همين دليل فرهنگ شفاهي قابل اعتمادترين منبع موجود در اين زمينه است.
البته امكان دارد كه اين روايت‌ها در طول زمان با داستان آميخته و رنگ اغراق به خود گرفته باشند. به قول فردوسی : تو اين را دروغ و فسانه مدان . درست اين است كه هر اندازه از اين روايت‌ها كه با خرد انسان جور درمی‌آ‌يد را بپذيريم و همه آنها را يكباره كنار نگذاريم.

با توجه به شواهد تاريخي، تنبور سازي باستاني است و حتي قدمت آن به حدود 4000 سال پيش بازمي‌گردد. علت اينكه تنبور مورد توجه مردم يارستان قرار گرفت، چيست؟ آيا ويژگي خاصي باعث شد كه تنبورساز مقدس يارستان لقب بگيرد؟

تنبور به طور كلي يك ساز شرقي است. حتي نمي‌توانيم ادعا كنيم كه اين ساز ايراني است، چون مرزهاي جغرافيايي ايران در 3000 يا 3500 سال پيش با ايران امروزی تفاوت بسيار دارد. قدمت تنبور چيزي حدود 5000 سال است، اما يقينا شكل تنبور، پرده‌بندي و تعداد سيم‌هاي آن مثل تنبور امروزي نبوده است. ورود تنبور به آيين يارستان را به يك مرد مقدس به نام مبارك شاه لرستانی كه هم عصر باباطاهر همداني بوده است نسبت مي‌دهند.
مبارک شاه با تنبور آشنا می شود و از آثار و اشعارش می شود فهمید كه اين فرد، يك ايزد موسيقي بوده است و در آن زمان يك گروه 800 ،900 نفری موسيقی داشته كه سازهای مختلفی از جمله تنبور می‌نواخته‌اند. از آنجايي كه در اين مكتب، مردم به حلول ارواح و قضيه تناسخ معتقد هستند، مبارك شاه لرستاني در هنگام مرگ به يارانش مي‌گويد كه هر وقت تنبور مي‌نوازيد، بدانيد من در آنجا حضور دارم. از آن تاريخ تنبور به‌عنوان يك انتقال‌دهنده راز، اهميت ويژه‌اي در بين مردم پيدا مي‌كند، اما آنچه كه امروز مطرح است، اين است كه همين مردم توانسته‌اند مقام‌ها (طرز) را از 600 يا 700 سال پيش حفظ كرده و انتقال‌دهنده اين طرزها با اين فواصل و پرده‌بندي در موسيقي منسوخ شده‌اند و يا به موسيقي موزه‌اي پيوسته‌اند. حتي موسيقي رديف سنتي خيلي جديدتر از موسيقي رايج است. در واقع تنبور، تنها سازي است كه به موسيقي راه پيدا كرده است. حتي گاهي اوقات كه در اين نوع موسيقي نياز به وجود ريتم بوده است، از دف استفاده نمي‌كردند و به جاي آن كف مي‌زدند. تنبور چيزي حدود 1000 سال است كه رواج دارد. ولي موسيقي در كل متعلق به انسان است. اعتقاد من بر اين است، همانطور آنچه را كه ما حق داريم از ديگران بشنويم، حق نداريم ديگران را از شنيدن آنچه كه داريم، محروم كنيم.

اتفاقا مي‌خواستم بحث را به اين سمت بكشانم، پس به چه دليل بعضي عنوان مي‌كنند كه مقام‌هاي حقاني را نبايد در حضور ديگران نواخت؟ آيا فكر نمي‌كنيد اين برخوردها باعث خواهد شد كه اين مقام‌ها مهجور بمانند و گسترش نيابند؟ آيا اين اصل حرمت نواختن مقام‌هاي حقاني در حضور غير، وجود دارد يا خير؟

در هيچ كجا چنين مطلبي نوشته نشده است كه فقط عده‌اي خاص مي‌توانند مقام‌‌هاي حقاني را بشنوند. ممكن است به مطلبي با مضمون شعر حافظ كه مي‌گويد: گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش. اشاره شده باشد، ولي منظور از اين نامحرم اشاره به ديگران نيست.
نامحرم در هر دين و آيين و فرقه‌اي وجود دارد. هيچ جا به اين موضوع اشاره نشده است كه عيسوي، يهودي و... اين مقام‌ها را نشنوند.
حتي بت‌پرست چون هدفش رسيدن به يار است راهش را درست انتخاب كرده است. البته يك سري مراسم مانند ذكر وجود دارد كه شركت در آن نيازمند مقدماتي است. حتي شما براي شركت در جلسات يك حزب و يا باشگاه بايد به عضويت آنجا درآمده باشيد تا به شما اجازه حضور بدهند.
بعضي مقام‌ها چون قداست دارد، با تشريفات ويژه‌اي چون غسل‌ كردن و كمربستن در مراسم ذكر اجرا مي‌شود، اما منعي براي شنيدن آن توسط ديگران وجود ندارد.

پس اين بدعت را چه كسي گذاشت كه نواختن مقام‌هاي حقاني در حضور افراد ديگر ممنوع است؟ من در جشنواره موسيقي زخمه بر بيستون حاضر بودم و ديدم كه در بخش مسابقه تنبور بعضي از برادران يارستاني از نواختن مقام‌هاي حقاني سر باز زدند.

در تمام فرقه‌ها آدم‌هاي متعصب و متحجر وجود دارند. اين رفتارها را نبايد به حساب آيين يارستان گذاشت. سليقه‌هاي شخصي را نمي‌توان جزيي از آيين حساب كرد. شايد بعضي‌ها در مورد مقام‌ها احساس مالكيت داشته باشند و مي‌خواهند فقط در اختيار خودشان باشد، اما در موسيقي كه زبان مشترك همه انسان‌ها است، طرح چنين مساله‌اي صحيح نيست.

خيلي‌ها اعتقاد دارند تنبور با توجه به اينكه حس و صداي شرقي فوق‌العاده‌اي دارد، ساز علمي و استانداري نيست. آنها اين مساله را مانعي براي آكادميك‌شدن آن قلمداد مي‌كنند. نظر شما چيست؟

پرده‌ بندي تنبور، دقيقا همان پرده ‌بندي است كه در موسيقي غرب وجود دارد و ساليان سال است كه در دانشگاه‌هاي بزرگ موسيقي جهان تدريس مي‌شود. پرده‌ بندي تنبور عبارت است از پرده، نيم ‌پرده و پرده. در موسيقي سنتي ايراني و موسيقي عرب علا‌وه بر اين اينها ربع پرده هم وجود دارد و هيچ وقت در موسيقي غربي چيزي به نام ربع پرده مطرح نبوده است.
به همين علت من فكر نمي‌كنم مشكلي در آكادميك شدن تنبور وجود داشته باشد. آني كه در موسيقي ما وجود دارد و باعث مي‌شود انسان به بداهه و خلا‌قيت برسد را نبايد نابود كرد. نبايد مدرسه‌اي ساخت كه تمام آدم‌هايش مثل مرغ ماشيني سفيد باشند. البته بايد بيشتر از اينها در مورد تنبور كار تحقيقي و علمي صورت بگيرد، اما اين‌طور نباشد كه ملودي فلا‌ن آهنگساز سنتي را به‌عنوان موسيقي تنبور معرفي كنند.

شايد هم به نوعي اساتيد تنبور تا به حال تلا‌ش زيادي در راستاي جمع‌آوري فرهنگ شفاهي و تحقيق و پژوهش انجام نداده‌اند.

اينجانب سعي كرده‌ام تا جايي كه توانايي دارم، كوتاهي نكنم. دو آلبوم از من انتشار يافته است كه مقام‌هاي مجلسي را به صورت آموزشي نواخته‌ام. چهار لوح فشرده هم كه شامل مقام‌هاي تنبور است، از من در خارج از كشور منتشر شده است.در جشنواره زخمه بر بيستون كه قصد داشتم با نحوه داوري خود به كسي كه موسيقي شيرازي، خراساني و يا يك ملودي مريواني را با تنبور مي‌نوازد، بفهمانم كه اين موسقي با تنبور ارتباطي ندارد.
مسلما اين انتهاي راه نيست و ديگران هم به اين مسائل فكر مي‌كنند.

سيد خليل عالي‌نژاد * يكي از بزرگان موسيقي تنبور بوده است، اما متاسفانه عده‌اي به جاي پرداختن به توانايي‌هاي هنري و خلا‌قيت آن بزرگوار بيشتر به مسائل حاشيه‌اي پرداخته‌اند. البته بايد اعتراف كنم شرافت و بزرگي عالي‌نژاد آنقدر انسان را تحت تاثير قرار مي‌دهد كه نمي‌شود به راحتي از كنار آن گذشت، ولي پرداختن بيش از حد به جنبه‌هاي خصوصي زندگي سيدخليل باعث پنهان ماندن حرفه اصلي او شده است. شما چطور فكر مي‌كنيد؟

من هم مثل شما به اين موضوع فكر مي‌كنم كه‌اي كاش به سيد خليل اجازه مي‌دادند بيشتر به موسيقي مي‌پرداخت. مسائل روحي و دروني كاملا‌ شخصي است و نبايد مورد بررسي قرار بگيرد، چون انسان را آزار مي‌دهد. مطمئنا خود آقاي عالي‌نژاد هم از اين مو ضوع خوشحال نبوده‌اند.از سال 58 ايشان را مي‌شناختم و چند سالي هم در گروه شمس با يكديگر همكار بوديم. ايشان بعد از بالا‌رفتن سن شهاب رحيمي، علم موسيقي تنبور منطقه صحنه را بر دوش كشيد و واقعا هم به شايستگي وظيفه‌اش را انجام داد.
چندين بار گروه تشكيل داد. آهنگ ساخت، با تمام مشكلا‌تي كه با آنها روبه‌رو شد، به دانشگاه موسيقي رفت و تمام اينها نشان مي‌دهد كه سيدخليل زندگي راحتي نداشت. شايد يكي از دلا‌يل كوچ سيد خليل به خارج از كشور، رسيدن به آرامش بود تا در آن شرايط بتواند بهتر به موسيقي بپردازد.
سيد خليل حتما كارهاي ديگري هم داشته كه با مرگش ناتمام ماند.

به نظر شما چه كساني مي‌توانند در آينده سرآمد موسيقي تنبور باشند و اين راه را ادامه دهند؟

الا‌ن خيلي‌ها تنبور مي‌زنند. سيل علا‌قه‌مندان به تنبور بسيار رو به گسترش است، اما بايد توجه داشت كه علا‌قه‌مندي، شرط كافي براي پيشرفت در موسيقي تنبور نيست. براي فراگرفتن تنبور بايد فرهنگ اين منطقه را هم حس كرد. من كه متعلق به همين جا هستم، با بسياري از مقام‌ها بعد از 20 سال ارتباط برقرار كردم.
در زمان ما وضع به اين شكل نبود و هر كس كه قدم در اين راه مي‌گذاشت، واقعا شايسته بود. در حال حاضر علا‌قه‌مندان به علت اينكه در معرض شنيدن انواع موسيقي‌ها قرار دارند، كارشان بسيار مشكل است. نوازنده‌اي كه 100 سال پيش ساز مي‌زده، چندان كاري نكرده است، چون هيچ موسيقي ديگري به گوشش نمي‌رسيد
.
بحران نبودن جانشين خلف به موسيقي تنبور محدود نمي‌شود. در موسيقي سنتي هم سال‌ها است كه هيچ جانشيني براي بزرگان آن مطرح نشده است. البته بايد با تمام اميد بگويم كه منتظر كساني هستيم كه اين راه را ادامه دهند و اين فرهنگ غني را حفظ كنند
.

با تشکر از شما آقای مرادی .

اما داشتم فکر می کردم این گفته ها نوشته ها که در مورد مرادی در بالا آوردم هیچ یک ما رو به حس و حال او در روزهای اولیه ی آشنایی او با تنبور یا ورودش به گروه تنبور شمس رهنمون نمی کنه. پس گشتم و در این زمینه هم مصاحبه ی دیگری پیدا کردم که جالب بود و مفید و عینا اون رو در پایین آوردم :

از نخستين لحظه هايي شروع كنيم كه انگشت هاي شما با ساز تنبور آشنا شدند و ...

من در واقع از ۶ سالگي شروع به نواختن تنبور كردم. اما حدود سال ۵۰ بود كه به طور اتفاقي در كرمانشاه با خانه اي به نام خانه فرهنگ شماره ۲ برخورد كردم. اين خانه فرهنگ شماره ۲ به كارهاي موسيقي اختصاص داشت. شخصي به نام آقاي همتي مسئول آنجا بود. من به آنجا مي رفتم و تك نوازي تنبور مي كردم. سال بعد يك گروه تنبور نوازي را تشكيل داديم و همان سال يعني سال ۵۱ گروهي از تنبور نوازان صحنه نيز تشكيل شد و در چنين ايامي بود كه تنبور نوازي به عنوان يك هنر قابل اجرا در كرمانشاه بسط يافت. زيرا تا پيش از اين تنبور تنها يك ساز آئيني بود.

نام نخستين گروهي كه در تنبور نوازي كرمانشاه تشكيل داديد، چه بود؟

گروه فرهنگ و هنر كرمانشاه .

بنابراين اين گروه قبل از تشكيل گروه تنبور نوازان آقاي پورناظري و همان گروه «شمس» بود؟
بله، در آن زمان آقاي پورناظري تنبور نمي نواختند. ايشان فقط تار مي زدند. گروه شمس هم سال ۵۹ شكل گرفت و هسته مركزي آن عبارت بود از كيخسرو پورناظري، مرحوم سيد خليل، پور نظر عزيزي و من.

بي شك شهرت ساز آئيني تنبور با گروه شمس در كشورمان طنين انداز شد، عمده فعاليت هاي شما و گروه شمس از سال ۵۹ به بعد چه بود؟
آن هنگام هنوز موسيقي به شكوفايي كنوني نرسيده بود. ما نخستين كنسرت آزاد را در سال ۵۹ در تالار وحدت برگزار كرديم. بعد هم به بعضي از شهرهاي ديگر ايران رفتيم. شايد مهمترين كنسرتي كه در آن سال ها اجرا كرديم، برنامه اي به مناسبت زلزله رودبار بود. بعد با آقاي ناظري سفرهاي اروپايي شروع شد و در بعضي از كشورهاي اروپايي به اجراي كنسرت پرداختيم. عمده فعاليت آن سال هاي گروه شمس هم همين كنسرت هاي خارجي با حضور شهرام ناظري بود.

مردم اروپايي چه نوع ارتباط و تعاملي با تنبور و گروه تنبور نواز داشتند. اصلاً آنها تنبور را مي شناختند؟

عده خيلي كمي در خارج از كشور تنبور را مي شناختند. آن هم يا خانواده هاي اهل موسيقي و يا كردهايي بودند كه در اروپا تحصيل مي كردند. مثل خانواده آقاي ذالفنون كه موسيقي نزد آنها شناخته شده بود. اما در كل تنبور را به اين شكل بيروني و اجرايي نمي شناختند. اين ساز همچنان نزد آنها جنبه آئيني داشت. بعدها هم كه خود من اجراهاي تك نوازي در خارج از كشور داشتم، رفته رفته اين ساز هويت موسيقايي خود را كسب كرد. حتي اهالي موسيقي در كشورهاي خارجي پيشنهاد دادند كه بين كنسرت ها كلاس و كارگاه هايي برپا كنيم و تنبور را به جوانان آموزش دهيم.

عمده فعاليت هاي شما در قالب تك نوازي تنبور در اين سال ها چه مواردي بودند؟
بعد از سال ۶۱ تصميم گرفتم كه به نوعي خودم و ساز تنبور را معرفي كنم. با تك نوازي شروع كردم. «تريكه هانه» به معني زمزمه چشمه را ساختم. و بعد هم سحر واران و سيروان را. در همان سال ها من به مركز حفظ و اشاعه موسيقي در تهران دعوت شدم. بعد هم گروه «لاوك» را با ۲۵ تنبور نواز تشكيل داديم. در اين سال ها غير از كاري كه در زمينه موسيقي كردي با بيژن كامكار انجام داديم، تمام فعاليت هايم را به مقام هاي كهن تنبور اختصاص دادم. حاصل ۲۰ سال كار روي مقام هاي تنبور هم به صورت ۴ سي دي توسط خانه فرهنگ هاي جهان در فرانسه منتشر شد. بعد هم اجراهايي كه در داخل و خارج از كشور داشتم و همچنين انتشار كاست هايي از جمله سماع مستانه، نسيم و گندمزار، آتش اشتياق، نجوا و ...

بازتاب اين ۴ سي دي كه به مقام هاي تنبور و آئين هاي كهن ايراني مي پرداخت در اذهان مردم فرانسه و جهانيان چگونه بود؟
اين سي دي ها را خيلي ها ديدند و بعدها هم باعث شد كه مرا براي جايزه «گرمي» كانديدا كنند. همين مقام هاي تنبور در ايران هم انتشار يافت و مورد استفاده بسياري از علاقه مندان موسيقي قرار گرفت. البته سواي سي دي هاي مجوز دار آن كه توسط مردم خريداري شد، بعضي از جوانان هم به صورت غيرقانوني آن را كپي رايت كردند. با اين حال من از اين حركت جوانان شكايتي ندارم. زيرا هدفم ارائه كار به مخاطب بود. زيرا به نظر من تنبور نه يك ساز بلكه خود يك موسيقي است.

كمي هم درباره تاريخچه اين ساز و تفاوت مقام هاي آن با موسيقي فلكلوريك كردي و موسيقي سنتي ايران توضيح دهيد؟
تنبور تاريخچه اي ۵ هزار ساله در فرهنگ كهن ايران دارد و داراي ۷۲ مقام موسيقايي است كه با مقام هاي كردي و موسيقي سنتي ايران تفاوت دارد. زيرا اين ساز در اساس نه جنبه موسيقايي بلكه جنبه آئيني و نيايشي داشته است. اما از هزار سال پيش فردي به نام «شاخ وشين» يا مبارك لرستاني اين ساز را معرفي كرد. مقام هايي كه وي هزار سال پيش به وجود آورد، هم اكنون در طي هزار سال توسط مردم منطقه حفظ شده است. بنابراين تنبور اگر چه مختص اهل طريقت و غرب كشور است، اما به نظر من متعلق به تمام انسان هاي جهان است. زيرا هر آنچه كه عامل ارتباط به شمار مي رود، مربوط به كل بشر است.

همكاري شما با كيهان كلهر از كجا ناشي مي شود؟
يادم نبود. در هسته اوليه گروه تنبور شمس كه در سال ۵۹ شكل گرفت كيهان و برادرش مرحوم كامران كلهر نيز حضور داشتند. ما از سال ۵۹ با هم آشنا شديم و هميشه با هم در ارتباط بوديم. ارتباط خيلي دوستانه اي هم داشتيم. من حدود ۷-۶ سال پيش در آمريكا كنسرتي برگزار كردم و از كيهان كلهر هم به عنوان هنرمند ميهمان دعوت نمودم. اين كنسرت «در آينه آسمان» نام داشت. اما متأسفانه همكاري ما تداوم نيافت.

همكاري تان با خانواده كامكار تا چه مراحلي بود؟
من به تك تك خانواده كامكار ارادت دارم. اما ايشان موسيقي كلاسيك كار مي كنند و اين موسيقي در قالب گروه شيدا و عارف تداوم يافت. مقام هاي تنبور با موسيقي كردي و كلاسيك خيلي فرق دارد. مثلاً دستگاه هاي موسيقي كردي در ساختار دستگاه ها و مقام هاي موسيقي سنتي وجود دارد. اما تنبور خير.

چه تفاوتي ميان سبك تنبور نوازي شما و مكتب صحنه وجود دارد؟ يا اگر شباهتي هم هست بفرمائيد؟
اصولاً تنبور به ۲ طيف مردم كرمانشاه برمي گردد. اول؛ طايفه گوران و دوم شهر صحنه.
مقام هاي تنبور در گوراني مركزيت بيشتري دارد. يعني تنبورنوازان گوران مقداري سخت گيرتر از صحنه با ساز تنبور برخورد مي كنند. صحنه يك شهر و نزديك مركز بود.
بنابراين طبيعي است كه با مقام هاي موسيقي سنتي هم آشنا باشند. شايد بتوان گفت تفاوت و شباهت اين
۲ شيوه تنبور نوازي هم زياد است و هم كم.

تنبور چه پيچيدگي هاي فني و آموزشي براي دانشجويان اين موسيقي دارد؟
ساز تنبور در سال هاي اخير، به زحمت خيلي ها شناخته شده است. اين ساز در ذات خود پر رمز و راز است. براي فراگيري و كسب معنا از آن بايد خيلي با اين ساز مأنوس بود. بايد شاگردي كرد تا به حق مطلب رسيد. من ۲۵ سال پيش روي يك مقام كار كرده ام و از آن يك معني را استنباط كردم اما هم اكنون مي بينم كه آن موسيقي، معني ديگري داشته است. اين ساز در عين سادگي، ساز مشكلي است. قدماي معروف در اشعارشان از اين ساز نام برده اند. مولانا تنبور را يك آواز خوانده است.

رسانه ها از اجراي كنسرت جديدي از شما خبر مي دهند. اين كنسرت به چه ابعادي مي پردازد؟
اين كنسرت در روزهاي ۱۹ و ۲۰ مهرماه در تالار انديشه حوزه هنري برگزار مي شود كه شامل دونوازي تنبور و باغلاما است. در واقع نوعي همنوازي است. زيرا در تركيه نيز تنبور و موسيقي دراويش علوي وجود دارد. ريشه هاي موسيقايي آنها با مامشترك است و در واقع مشتركات بينش موسيقايي داريم. در اين كنسرت اولاش اوزدمير با من همكاري مي كند. اما بخش دوم به موسيقي كردي اختصاص دارد كه تركيبي از همنوازي سه تار، دف و ني است.


-----------------------------------------------------

* برای آشنایی بیشتر با سید خلیل عالی نژاد رجوع کنید به آرشیو همین وبلاگ و برچسب موسیقی مقامی .

برای این مطالب کمک گرفتم از :

آرشیو روزنامه اعتماد ملی شماره ی 835 روز 25 دی ماه 1386

مصاحبه ی سعید رضایی سعید با علی اکبر مرادی در سایت کارگر آنلاین

آرشیو روزنامه ی ایران شماره 3758 روز 18 مهر ماه 1386

وبلاگ تنبور یارسان ( اهل حق ) و بانزلانی

سایت فرهنگ و هنر کردستان

۷ نظر:

  1. سلام ناجور جان.
    با نظراتت تو وبلاگم واقعا خوشحالم میکنی،خیلی خوبه آدم دوستایی تو این دنیای مجازی اینترنت پیدا کنه که از نظر فکری به هم نزدیک باشن.
    اینکه اینقدر به موسیقی اصیل و باارزش مقامی ایرانی علاقه مندی جای تبریک داره.
    فقط نمیدونم چرا متن وبلاگت با کدهای html قاطی شده.این به زیبایی کارت و زحمتی که کشیدی ممکنه خدشه وارد کنه(شاید هم ایراد از بروسر من باشه.. )

    پاسخحذف
  2. به هادی و بقیه ی خوبان

    اگر با اینترنت اکسپلورر این متن رو باز کنید احتمالا با کدهای html قاطی بشه و اصلا نشه مطلب رو خوند . برای حل این مشکل با فایر فاکس یا گوگل کروم منو بخونید .

    ممنونم .

    پاسخحذف
  3. سلام ناجور خوب
    خوش‌حال‌م که وب‌نوشته‌ت داره تبدیل می‌شه به یه «مینی دایرةالمعارف» جمع و جور و خودمونی! قدرش رو بدون. داری کار گنده‌ای می‌کنی. همین‌که این آدم بزرگ موسیقیایی رو به ما نشون دادی یعنی کار بزرگ. اعتراف می‌کنم که این آدمو اصلاً نمی‌شناختم و این یعنی کار بزرگ که تو اونو به من شناسوندی. ممنون‌تم.

    پاسخحذف
  4. سلام
    الان ب فایرفاکس باز کردم مشکل برطرف شده.
    خیلی لطف دارین،من هم با اجازه اینجا رو لینک میدم..

    پاسخحذف
  5. به منصور
    چه شادم که تونستم با این معرفی این فرد رو بهت بشناسونم . هدف همینه .
    مدتی ست با بلاگفا مشکل دارم . هیچ صفحه ی ارسال نظری باز نمی شه و همین طور بعضی وبلاگ ها . مشکل از کجاست ؟

    به هادی
    بسیار از تو ممنونم بابت لطفت و اجازه ت . لینک ما شدی رفیق .

    پاسخحذف
  6. سلام ناجور خوب
    دو روزه بلاگفا باز نمی شه. امکان پست هیچ مطلبی نیست و نمی دونم تا کی این مشکل ادامه داره. این جور پیش بره مجبور می شم مکانمو جابه جا کنم.

    پاسخحذف
  7. سلام رفیق
    دوست داشتم این مطلب تنبور
    یه سی دی آموزشی تنبور گرفتم خیلی کار راه بندازه

    پاسخحذف