چقدر امروز تلخ شروع شد. دلم مي خواست گريه كنم، با صداي بلند. دوست خوبم حس پيري مي كنم. هنوز مانده تا 40 و 50 و 60 ساله شويم ولي چقدر عزيزانمان را از دست داده ايم. يعني باز هم اميدوار باشم كه صدايي و قامتي و دستان هنرمندي برايم جاودانه خواهد شد؟
چند روز بود حالش بد بود تو بیمارستان جم/ سرطان لعنتی زده بود به کل تن استاد/ یکی از رفیقام که شاگردش فیلم 3 روز پیشش رو آورد که داشت براش پیروکسیکام میمالید جان مریم چشماتو وا کن
وای چه خبر بدی دادی..
پاسخحذفخدا رحمتش کنه.
".. کاش می خوابدم
تو رو خواب می دیدم"
خدا کنه حالا که به خواب رفته،خوابهایی ببینه که دوست داشته..
چقدر امروز تلخ شروع شد.
پاسخحذفدلم مي خواست گريه كنم، با صداي بلند.
دوست خوبم حس پيري مي كنم. هنوز مانده تا 40 و 50 و 60 ساله شويم ولي چقدر عزيزانمان را از دست داده ايم. يعني باز هم اميدوار باشم كه صدايي و قامتي و دستان هنرمندي برايم جاودانه خواهد شد؟
چند روز بود حالش بد بود تو بیمارستان جم/
پاسخحذفسرطان لعنتی زده بود به کل تن استاد/
یکی از رفیقام که شاگردش فیلم 3 روز پیشش رو آورد که داشت براش پیروکسیکام میمالید
جان مریم چشماتو وا کن
آره
پاسخحذفروحش شاد
سلام
جنگل رو تا 8 بردم ديدي؟
وقتی خبرشو از تلویزیون شنیدم چند دقیقه خیره موندم و فقط گفتم چه حیف...چه زود...!
پاسخحذفبه روز
و منتظرتم
به هادی عزیز ، سوفیای مهربون ، حسام خوبم و رفیق ابله :
پاسخحذفممنون از همدردی تون . به قول شاملوی بزرگ مرگ آغاز جاودانگی ست .
به شاهرخ عزیز :
بله من وبلاگت رو مرتب دنبال می کنم و نه تنها جنگل رو بلکه جهنم در دست پدران رو خوندم و بسیار لذت بردم . چه شادم کردی اومدی طرفای ما .
روی مزارش باید گل مریم گذاشت . ممنون که سر زدی
پاسخحذف"جان مریم" را بهخصوص خیلی دوست داشتم، و دارم.
پاسخحذف