زن و مردی سرگردان جاده های شهری مرزی اند . متمول به نظر
می آیند . عقب ماشین شان مملو از پول است . به هر که می رسند می خواهند به اصرار یک
کیسه از پول ها را به او بدهند . چرا ؟
این سوال تا پایان ماجرا باقی می ماند و تنها در انتهای
داستان با یک جمله جوابش را درمی یابیم . تنها یک جمله ی ساده . چنان می نماید که
گویی چیزی به استهزا گرفته شده است . آنچنان که در طول فیلم بسیاری از چهارچوب ها
و عرف ها و مناسبات از دم تیغ استهزا می گذرد . زن و مرد برای رسیدن به هدف شان
سرسختانه پیش می روند . نقش بازی می کنند . تحقیر می کنند . ترحم می ورزند . به
سخره می گیرند و حتی تهدید می کنند . آینه ای می شوند تمام قد که ما را در ما
منعکس می سازد . بازتابنده ی نگرش و شیوه ی هر زندگی پیش رویشان می شوند . اجتماعی
می شوند که همیشه عادت داریم جایی خارج از خویش ردش را بزنیم . به سمبلی از زندگی
ماننده اند . زندگی ای که مالامال از سختی ها و شفقت ها و دروغ ها و فرارها و
قرارهاست . برای باوراندن نیاز است ابتدا تمامی باورهای سالخورده را ریشه کن کرد و
آنگاه باوری نو را پی افکند . شاید برای رسیدن به هدف و نیت و قصدمان مجبور باشیم
تمامی وسایل را توجیه کنیم . چه بسا اخلاق را . مهر را و برادری را . اما به راستی
توانش را تا کجا داریم ؟ بلاخره جایی می رسد که در تنهایی مان مانند ویلیام بلیک
جارموش کنار جسدی بیارامیم و دور از گرانان اشکی بیفشانیم . اشکی از سر درماندگی .
سرشکی که از انسانیتی پاک و پالوده منشاء می گیرد . 
پذیرایی ساده آنچنان که از نامش برمی آید فیلمی ساده و جمع
و جور است . حرفش را اما به سادگی فرمش بیان نمی کند . بیان سمبلیک را دست آویز
قرار داده تا راه را بر هرگونه برداشت هموار سازد . شاید چنین پنداشته که بگذارد
آنانی که گرم کار تیغ کشیدن بر پیکره ی آثار هنری اند یک جور باب طبع بیمارشان
برداشت کنند و آنانی که هنوز مردم اند و بارقه های شرف و اسانیت درشان یافت می شود
گوهر ناب کلامش را آنطور که بایسته است دریابند . به هرحال پذیرایی از چنین آزمونی
نزد هر طیف سربلند بدر آمده . 
فیلم با بهره گیری از عوامل تئاتری توانسته به کمال انسجام
در ارائه ی هرچه بی نقص تر بازی ها و روایت دست یابد . امیر رضا کوهستانی و مانی
حقیقی این بار مدیوم پرده ی نقره ای سینما را برای ایده پردازی های شان برگزیده اند
. فیلم در کمال سادگی فرمی بسیار از لحاظ تماتیک پیچیده است . این تضاد میان فرم و
محتوا درست همان مولفه ی آشنا در آثار نمایشی کوهستانی و فیلمهای پیشین حقیقی ست .
پذیرایی ساده به عبارتی یک فیلم جاده ای ست . اما این بار
جاده به روایت سینمای هنری و نیمه مستقل ، سینمای ایران این روزها . به عبارتی
تقابلی آشکار و عیان میان سینمای بدنه و سینمایی که هنوز دغدغه هایش را فراموش
نکرده است . سینمایی که هنوز خود را ادامه دهنده ی راهی می داند که متاخرین بزرگ
نامش سالهایی دور آن را شالوده کردند . بزرگانی چون ابراهیم گلستان ، فریدون رهنما
، سهراب شهید ثالث و بسیارانی که نامشان طوماری می شود و مطلبی مفصل تر می طلبد . 
به لطف پذیرایی ساده هنوز هم می توان امیدوار بود که در
سینمای این روزهایمان انفاقاتی تامل برانگیز می افتد و می شود هنوز به سینما رفت و
پشیمان سالن تاریک را ترک نکرد .
 

 
چه عجب اینجا را یک تکانی دادی!
پاسخحذففیلم جالب باید باشد با این تعاریف...انشالله بتوانم ببینم.
رفیق حامد
حذفاگر دسترسی داشتی حتما سعی کن ببینیش
میخاستم این فیلم و برم حتمن ببینم با تعریفی که کردی میزارم تو اولویت
پاسخحذفمانی حقیقی دیالوگم نداشته باشه با میمیک چهرش خیلی خوب حسشو به آدم متقل می کنه
رفیق نازی
حذفبا توجه به جواب بالا تو هم همینطور