۱۲/۰۲/۱۳۹۱


در زدی
باز کردم
سلام کردی
اما صدا نداشتی
به آغوشم کشیدی
اما
سایه ات را دیدم
که دست هایش توی جیبش بود


گروس عبدالملکیان

۳ نظر:

  1. طالعی کو،
    که کشم مست در آغوش ترا
    بـوسه تاراج کنم
    زان لب می‌نوش ترا
    (صائب)

    پاسخحذف
  2. این شعر و هر دفه می خونم سایه بابالنگ دراز میاد تو ذهنم با عصاش
    ذهن تخیلی دارم

    پاسخحذف