شاید این عجیب ترین نوع مواجهه با جهان یک فیلم یا یک
فیلمساز باشد . اینکه از خواب بپری و متوجه درب پنهانی شوی که تا پیش ازین نمی
دانستی در اتاق خوابت است . کشفش کنی و دستم را بگیری و مرا وارد دنیایی کنی که در
آن مانند کودکی کنجکاو و بازیگوش هرآنچه رویا در سر می پروارنی تحقق یابد یا چنان
باشد که مانعی در راه تحقق بخشیدنش نتوان متصور شد .
دنیایی که همه چیزش مَجاز است و هیچ قطعیت و حقیقتی در آن
وجود ندارد . دنیایی که تمامی انسانهایش در هر نقش و وظیفه ای ، تنها نمونه های
تکرار شونده ی فرم های گونه گونند در کمیت هایی ثابت که در زمانی مشخص در جای
مشخصی قرار می گیرند . دنیایی که هر چه بیشتر به یادمان می آورد : اما من دیگر
نه منم .
گاهی در سینما اتفاقاتی می افتد که صفحه ی تقویم و تاریخ را
ورق می زند . گویی پله ای نو ساخته می شود و حالا می توان از ارتفاع یک پله بالاتر
به پایین ، به گذشته نگریست . لئوس کاراکس با هولی موتورزش پله ای دیگر ساخت . بیش
از این نمی دانم چه می شود گفت . متحیرم .
 

 
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر