تلخی حقیقت وقتی بسیار تلخ تر و گزنده تر می نماید که آنرا
از زبان غیر بشنوی . روایت چارلی کافمن از زندگی کیدن کوتارد آیینه ای ست تمام قد
که در برابر خودمان نهاده ایم . پیچیدگی های سبک روایی چند لایه ی کافمن در
فیلمنامه هایش برای آنانی که سینما را می شناسند چندان غریب نیست . از جان
مالکوویچ بودن و درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش تا اقتباس و سایر فیلمهایش این را
اثبات کرده و مهرش را پای آثارش اغلب با قدرت نشانده . اما این بار کافمن خود دست
به کار ساختن فیلمنامه اش شده و روایتی تقریبا چهل ساله از یک زندگی ساخته . شهری
را از نو برپا کرده . اما اینها لایه های سطحی برخورد با فیلمی چون نیویورک ، جزء
به کل است . در لایه های عمیق تر با رویکرد روانکاوانه ی روایت مواجه می شویم .
آموزه های فروید را در باب رویا و خواب و جنسیت می بینم . در لایه ای دیگر سرگشتگی
در امر انتخاب در بستر یک زندگی . همان سوال اغلب آزار دهنده که از خویش بارها و
بارها پرسیده ایم و هنوز هم می پرسیم که تو از زندگیت چی می خوای ؟ آیا
این تمام آمال تو از زیستنت بود ؟ در لایه ای دیگر به عنصر وحشتناک عادت و پس
زدن بر می خوریم . کیدن بسیار زود به مرز عادت و یکنواختی می رسد . هر چه را که می
خواهد (هر چند جزیی و ناچیز) پس از بدست آوردنش ، آنرا پس می زند و باز با حسرت و
غمخوارگی بر یادبود همان چیزهای هرچند ناچیز مویه می کند . در لایه ای دیگر زندگی
و دغدغه های یک هنرمند را می بینیم . کیدن کارگردان تئاتر است و ما در ابتدا می
بینیم مرگ فروشنده را کارگردانی کرده و سپس دست به ساختن بزرگترین نمایش عمرش می
زند . زندگی . من نیر با گفته ی ایبرت موافقم . درباب این فیلم نباید خیلی گفت و
نوشت . آنچنان که اغلب از خواب هایمان نمی توانیم خیلی حرف بزنیم و توصیفش کنیم .
تنها می توانیم به آن فکر کنیم و مرورش کنیم .
راجر ایبرت در یادداشتی بر نیویورک ، جزء به کل چنین نوشت :
اين فيلميست كه سرشار از تخيل و داستانپردازي است. مثل ساتري، نوول كورمك مككارتي كه هميشه مثال ميزنم، اين طور نيست كه مجبور باشيد در داستان به عقب برگرديد تا دركش كنيد. بلكه بايد به عقب برگرديد تا متوجه شويد چهقدر عالي بوده است. سطح اثر ممكن است مرعوبتان كند، اما عمقش شما را در خودش غرق ميكند. و وقتي در پايان كليت اثر خودش را برملا ميكند، ممكن است مثل طلسمشدهها دوباره به تماشايش بنشينيد.
(یادداشت کامل) راجر ایبرت و (ترجمه اش) را بخوانید .
اين فيلميست كه سرشار از تخيل و داستانپردازي است. مثل ساتري، نوول كورمك مككارتي كه هميشه مثال ميزنم، اين طور نيست كه مجبور باشيد در داستان به عقب برگرديد تا دركش كنيد. بلكه بايد به عقب برگرديد تا متوجه شويد چهقدر عالي بوده است. سطح اثر ممكن است مرعوبتان كند، اما عمقش شما را در خودش غرق ميكند. و وقتي در پايان كليت اثر خودش را برملا ميكند، ممكن است مثل طلسمشدهها دوباره به تماشايش بنشينيد.
(یادداشت کامل) راجر ایبرت و (ترجمه اش) را بخوانید .
* عنوان مطلب نام کتابی ست از مرحوم نادر ابراهیمی
 

 
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر