۸/۱۸/۱۳۹۵

وقت‌هایی که روزگار برم تنگ می‌گیرد به سفر می‌روم. این‌بار عزم جزیره کرده‌ام. هرمز سحرآمیز با یادهای تلخش. قشم نادیده. عزم و رویای سفر دارم. مثل باستیان، آتریو و اژدهای بخت سفیدش. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر