۲/۱۱/۱۳۹۲

مرگ در ونیز


داستان گوستاو هنرمند و سفر ادیسه وارش به ونیز . جایی که کمال زیبایی را به نظاره می نشیند و سفری درونی آغاز می شود . سفری به گذشته های تاریک و تلخ . گوستاو شیفته ی زیبایی ست اما تلخ و زشت زندگی می کند . زندگی سرشار از سرکوب ها و خودداری ها . او زیبایی را می ستاید و در راهش خود را فدا می کند .
مرگ در ونیز فیلمی از سه گانه ی مشهور ویسکونتی ست . فیلمی که چندان به اصل رمان توماس مان پایبند نمی ماند و به راهی می رود که کارگردان را خوش می آید . گویی ویسکونتی رمان توماس مان را دستمایه ای قرار داده تا ادای دینی به آهنگساز محبوبش گوستاو مالر کند . سراسر فیلم سمفونی سوم و پنجم او را روی قابهای بی نظیر پاسکواله دو سانتیس می شنویم و این آمیختگی موسیقی و تصاویر به حدی می رسد که بعضی وقتها می پنداریم یک اپرا را به مشاهده نشسته ایم . اپرایی که تمامی حرکات و فضا سازی هایش به شدت استیلیزه است و چیدمان فرمی منظم و پالوده ای را نشان مان می دهد .
و اما بازی ها . بازی درک بوگارت در نقش گوستاو حیرت آور است . در همان نماهای ابتدایی فیلم وقتی او سوار بر کشتی به ونیز نزدیک می شود ، اوج بی قراری و چالش ها و خود انگیختگی های ذهنی یک هنرمند را به وضوح در حالات صورتش می بینیم . نمی دانیم او چرا بی قرار است . فقط می دانیم از چیزی رنج می برد . باری را بر دوش حمل می کند که اواسط فیلم به آن پی می بریم و متوجه سنگینی اش می شویم . آن هم به لطف تدوین فوق العاده ی فیلم . اما ما همان ابتدا تقلای گوستاو زیر چنین باری را دیده ایم . حیرت آور است . و بیورن اندرسون در نقش تادزیو . او درست همان تجلی کمال زیبایی و هوشمندی ست . ویسکونتی چه قدر خوب به این مرز پی برده است .......

۴ نظر:

  1. فقط فیلم؟؟؟
    خیلی عاشق فیلمید نه؟
    خودتونم فیلمید؟ ;)
    حالا این فیلم ها رو قرض هم میدید؟ نه به اندازه شما ولی منم دوست دارم اینایی که انقد ازشون تعریف کردید ببینم...

    پاسخحذف
  2. کامنت گذاشتن تو وبتون خیلی سخــــــــته
    ;(

    پاسخحذف
  3. این هم جزء همون گیر و گرفتاریهاست
    در مورد پذیرفتن جارچوب های بعضی جاها برای ماندن در اونجا باهاتون موافق نیستم .

    پاسخحذف
  4. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف